معنای زندگی چه تاثیری بر تاب آوری دارد؟

اوایل دوران 20 تا 30 سالگی زندگی خودم، آن قدر عمیق و دقیق درگیر مسئله معنای زندگی نبودم. رفته رفته با گذر زمان، این مسئله در من تقویت شد.

حقیقت امر این است که معنا در زندگی هر فرد به یک شکل است. حتی می توان این گونه گفت که هر کسی زندگی و حواشی اطرافش را به یک نحوی فهمیده و بر اساس فهم خودش عمل می کند. این فهم به زندگی شخصی آدم ها معنا و مفهوم می دهد.

شما نیز ممکن است در یک برهه از زمان، معنای زندگی را آن قدر عمیق و دقیق درک کرده باشید و در برهه ای دیگر دچار بی معنایی صرف شده باشید.

نکته ی اصلی درست همین جاست. آن جا که بی معنا می شوید. آن جاست که ممکن است به نبال آن نتوانید به طور کامل در برابر موقعیت های بحرانی مقاومت کنید.

زندگی معنادار، طیفی از حالات خوشایند و عمیق در زندگی است که تجربه می کنید. نه لذت های زودگذر و سطحی که  زندگی دارد. پس از خوشی های زود گذر وسطحی نباید انتظار معنادار کردن زندگی تان را داشته باشید. این خوشی ها نه آن که بد باشند، بلکه شما را از درک معنای عمیق زندگی دور می کنند.

 

برای آنکه معنای دقیق تری از زندگی را درک کنید، نیاز به یک بازه ی زمانی طولانی مدت است که  روی روح و روان خود و ایجاد متعادل حرکت کردن در زندگی خود بیشتر تلاش کنید.

هر چقدر کیفیت را در زندگی بالاتر ببرید، میتوان امیدوار بود که معنادارتر زندگی کنید. در ادامه مواردی که به معنادار شدن در زندگی که در بلند مدت بر روی تاب آوری و مقاومت دربرابر مشکلات اثرگذار است اشار می کنم.

دوستی

اینکه واقعا در چه گروه دوستی هستید، اعضای گروه دوستانتان به چه هدفی دور شما جمع شده اند، بسیار حائز اهمیت است. این موضوع از این جهت مهم است که اول: هدف ها باید با هم تناسب داشته باشد تا شما و دوستان تان بتوانید هم جهت در یک راستا با هم حرکت کنید. دوم: اگر از آن دسته از افراد هستید که مدام به دوستان و آشنایان سرویس می دهید و در عوض هیچ عایده ای برایتان ندارد، احتمالا دچار احساس خشم نادیده گرفته شدن شده باشید.

البته که، احتمالا پیش خود فکر کنید که چه اهمیتی دارد که دیگران برای من قدمی بردارند و به سوی من حرکت کنند یا خیر؟ من کار خودم را انجام می دهم. نکته اصلی همین جاست. شما اگر به قصد خیر بدون دریافت هیچ گونه پاداش یا تشویق دارید دست به کاری می زنید، مسلما نباید انتظار آن را هم با خود همه جا حمل کنید. اما … اگر به این قصد کاری برای کسی می کنید که او نیز در مواقع بحران دستی از شما بگیرد و او چنین کاری نمی کند، مزمئنباشید برای خود خشم سرکوب شده در درون تان به ارمغان خواهید آورد.

حس دوستی و متعلق بودن به گروهی از افراد، اینکه با خود فکر کنی که دیگران دوستت دارند، تا جایی که امکان دارد همراهت هستند و همراهی ات می کنند، حمایت های شان را از شما دریغ نمی کنند و… حس معنادار بودن ر زندگی را به شما می دهد.

اما گاهی همین حس را ممکن است به خاطر دور شدن از گروه دوستان، در درون خود جست و جو کنید. فرقی نمی کند. وقتی در زمان سختی و بحران حواس تان به خودتان باشد، وقتی خودمراقبتی بلد باشید، وقتی خودتان را در درجه اول دوست داشته باشید و به خود عشق بورزید، همان نیرویی که احتمالا در دوستان جست و جو می کردید، در درون خود خواهید یافت. فقط یکم خود را دریابید.

هویت داشتن

آدم هایی که دارای هویت هستند، کمتر دچار سردرگمی، عدم داشتن مقصد و مقصود و هدف می شوند. هویت داشتن تا حد زیادی می تواند در معنا دار کردنن زندگی به شما کمک کند. در حالی که افراد بی هویت باری به هر جهت و سردرگم اند. البته  این موضوع ریشه در خانواده و گذشته ی فرد  دارد. اما خود فرد نیز در ادامه دادن یک مسیر اشتباه بی تاثیر نیست.

هر چقدر، ریشه دارتر باشید و خود را متعلق به یک گروه خاص، قومیت و فرهنگ خاص بدانید و طبق آن خود را به دیگران معرفی کنید، بیشتر می توان به معنادار بودن شما امید داشت.

هدف دار بودن

هدف داشتن در زندگی یعنی حداقل بدانی روز بعد، هفته بعد، ماه آینده، سال آینده، 5 سال یا حتی 10 سال آینده قرار است کجا بایستیدقرار است در ادامه چه کسی شوید و در چه شرایطی قرار داشته باشید؟ اینکه بتوانید موضوعات مهم و فوری را در اولویت قرار دهید و آنها که غیر مهم و غیر فوری هستند( همان طور که در ماتریکس آیزنهاور گفته شد)، کم کم از چرخه وظایف روزانه ات حذف کنید تا بتوانید متمرکزتر از پیش عمل کنید. شاید آنقدر مهم نباشد که فلان بلاگر فضای مجازی، امروز از کدام مرکز خرید و فروشگاه خرید می کند. چون گاهی اصلا به کارتان نمی آید.

اما به خاطر جذابیت های بصری بی شماری که دارد آن را دنبال می کنید. در عوض گذراندن یک آموزش در جهت بهتر شدن روابط بین فردی یا کسب و کارتان در بلندمدت مهم است.

توصیه من:

به جای آنکه دنبال چیدن پیش فرض ها و مقدمات اقدام و انجام آن کار باشید، بیشتر دست به اقدام بزنید. در مسبر است که خیلی از موارد را یاد می گیرید.

به طور مثال اگر یک جا و ناگهانی به هدف بزرگ نگاه کنید، به نظر یک تخته سنگ بسیار بزرگ می رسد که قابل جابجایی نیست. اما اگر فرض کنید که همین تخته سنگ را می توان با دستگاه های سنگ شکن خرد کرد و هر بار یکی دو سنگ کوچک  را به مقصد و مقصود رساند، به نظر آسان تر و در دسترس تر می رسد.

پس به جای نگاه کلی به اهداف خود، سعی کنید جزء به جزء آن را برای خود معنا کرده و بشکافید. با خود بر سر این مسئله به تفاهم برسید که به چه علتی چنین هدفی را در زندگی دنبال می کنید. زیرا مهم است که اول از همه علت رسیدن به هدف را جست و جو کنید. جمله معروف نیچه در اینجا مصداق همین مسئله است: آن کس که چرایی را یافته باشد، با هر چگونگی خواهد ساخت. وقتی برای برداشتن هر قدمی ولو کوچک ندانید که چرا می خواهید این کار را انجام دهید، ممکن است وسط راه خسته و سست و ناامید شوید.

توصیه من:

سعی کنید چرایی های عمیق و قوی برای خود در ذهن تان به ثبت برسانید و همواره آن را به روز کنید. هر ماه به چرایی خود و اینکه چرا قدم در راه مورد نظر گذاشتید، سر بزنید. ر روز در جهت هدف کلی تان یک قدم بردارید و به خاطر برداشتن همان یک قدم خود را تشویق کنید.

آینده مبهم یا روشن؟

این که آینده، نامعلوم است، نمی دانید که 20 سال آینده کجا خواهید بود و چه اتفاقی رخ می دهد، در دوره کنونی، مورد تایید نیست.

امروزه شما به طور تقریبی حتی تا 20 سال آینده خود را می توانید برای خود ترسیم کنید. درست است که احتمال دارد تغییراتی در روند آن اتفاق بیفتد یا در مسیر ناامید شوید و آن را رها کنید. اما مسیر کلی و مقصد یکی است. به یاد داشته باشید مسائل موجود در حاشیه، مقطعی است و نباید حواستان را پرت حاشیه ی جاده زندگی کنید تا نقشه ای که برای آینده خود ترسیم کرده اید به کل فراموش شده و جایش را به مسائل حاشیه ای دهد.

توصیه من در این زمینه این است: هدف نهایی و مقصود خود را بنویسید و مرور کنید. اینکه در آینده( بازه زمانی تقریبا مشخص) قرار است کجای زندگی بایستم؟

زمانی که هدف نهایی دائم جلوی چشمتان باشد، مرور کنید و مسیری که انتخاب کرده اید، همراه با عشق و علاقه باشد، باعث می شود همواره خوشحال و راضی باشید و این رضایت باعث می شود کمتر از مسیر منحرف شوید. پس همیشه تلاش کنید همزمان که آینده برایتان اهمیت ارد، عشق به مسیر را در خود پرورش دهید. ( برگرفته از کتاب ذهنیت برنده، اثر جیمز کلییر)

پاسخ گویی به نیازها

تا زمانی که به نیازهای خود به طور معقول ببینید و به تمام آن هابه طور نسبی پاسخ دهید، میتوان با اطمینان خاطر بیشتری گفت که زندگی تان رو به معنادار شدن پیش می رود. اما زمانی که همیشه تشنه و نیازمند نیازهای اساسی تان باشید، نمی توانید معنا را در زندگی تان ایجاد و در جهت آن حرکت کنید.

در رابطه با مبحث نیازها، نظریه های مختلف وجود دارد. یکی از آن ها نظریه انتخاب ویلیام گلاسر است که به 5 نیاز بشری به طور کامل اشاره کرده است که لازم است همگی در راستای هم و با هم رو به جلو حرکت کنند. این 5 نیاز شامل موارد زیر هستند:

  • بقاء
  • قدرت
  • عشق و تعلق خاطر
  • آزادی
  • تفریح و لذت

هر کدام از نیازهای بالا تعاریف خاص خودشان را دارند.

نیاز به بقاء همان نیازهای اولیه انسان( خوراک، پوشاک، سرپناه، آرامش، سلامت، فعالیت جنسی)، است.

نیاز به عشق  وتعلق خاطر، دوست داشته شدن و دوست داشتن و مهرورزی به دیگران، حس صمیمیت، همکاری و نوع دوستی است.

قدرت، همان حس برتری طلبی نسبی، مهارت بالا، موفقیت و خود ارزشمندی( عزت نفس بالا) است.

آزادی، نیازبه استقلال و خودمختاری نسبی است که هر چقدر بیشتر برای تان اتفاق بیفتد به خودشکوفایی و خودساختگی شما بیشتر کمک می کند. اینکه افراد هم حس تعلق خاطر داشته باشند و هم در کنار آن حس آزادی راتجربه کنند، ظاهر امری دشوار است. اما همین که در تامین این نیازها تلاش کنید می توان امید دات که زندگی تان معنادار تر از قبل شود.

تفریح و لذت، نیازی است که مثل بنزین در مسیر عمل می کند. گاهی احتمالا برای تان پیش آمده که هر چقدر بیشتر پیش می روید خسته تر به نظر می رسید یا دیگر حتی خواب و استراحت هم جواب گوی میزان خستگی تان نیست. در این مواقع لازم است قراری بگذارید و وقتی را با گروه دوستان در طبیعت یا هر جایی که بتواند انرژی دوباره به شما بدهد، سپری کنید. بعد نتایج را با قبل مقایسه کنید. به طور قطع، نتایج شگفت زده تان می کند.

رنج و سختی در کنار آسانی

اغلب عرفا و دین داران معتقدند که زندگی همیشه دارای رنج و سختی است. جمله معروف نابرده رنج گنج میسر نمی شود، مصداق این حرف است. در زندگی اول از همه تکلیف تان را با خود مشخص کنید.اینکه بدانید و به این درک برسید که هر رنجی که تحمل می کنید، به طور قطع آسانی پشت آن نهفته است که به زودی بر شما نائل می شود، می تواند معنای از دست رفته احتمالی را به زندگی تان بازگرداند.

درست است گاهی ممکن است در مسیر کم بیاورید و نتوانید ادامه دهید. توصیه ام ان است که در هر رنج و سختی دنبال معنا و مفهوم آن بگردید. قطعا علتی در جهان هستی توسط خالق بی همتا برای تان تعبیه شده که شما از آن بی اطلاعید. گاهی اتفاق می افتد که بیش از اندازه دنبال چرایی رخ داد ها بگردید و احتمالا چون دلیل و پاسخی برای آن نمی یابید ناامید می شوید. به جای آن که ذهن تان درگیر این باشد که چرا من؟ چرا چنین و چنان؟… مفهوم نور در کنار تاریکی را درک کنید. این به شما کمک می کند معنادار تر شوید و دشواری مسیر برای تان هموار تر شود.

 

بهاره نام یار وب‌سایت
این بار آمده ام تا ماندگار شوم...! جاودانگی بهترین است. ولو فقط با یک جمله ی ساده. آن یک جمله می شود اثر انگشت تو در دنیایت.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *